خودم مي بينم

به من از راه نگوئيد خودم مي بينم ،

از شب و ماه نگوئيد خودم مي بينم .

جاده هاي سفرم تا به خدا نزديك است ،

باز از چاه نگوئيد خودم مي بينم .

كاه را كوه نسازيد دلم مي گيرد ،

كوه را كاه نگوئيد خودم مي بينم .

از فريبائي چشمان گل نيلوفر ،

گاه و بي گاه نگوئيد خودم مي بينم .

هي براي من از انصاف خود و آئينه ،

اينقَدَر آه ! نگوئيد خودم مي بينم .

من پر از زمزمه ام ، زمزمه هاي رفتن ،

به من از راه نگوئيد خودم مي بينم.