شکار لحظه ها دیدن نابینایان
خودم مي بينم
به من از راه نگوئيد خودم مي بينم ،
از شب و ماه نگوئيد خودم مي بينم .
جاده هاي سفرم تا به خدا نزديك است ،
باز از چاه نگوئيد خودم مي بينم .
كاه را كوه نسازيد دلم مي گيرد ،
كوه را كاه نگوئيد خودم مي بينم .
از فريبائي چشمان گل نيلوفر ،
گاه و بي گاه نگوئيد خودم مي بينم .
هي براي من از انصاف خود و آئينه ،
اينقَدَر آه ! نگوئيد خودم مي بينم .
من پر از زمزمه ام ، زمزمه هاي رفتن ،
به من از راه نگوئيد خودم مي بينم.
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 22:14 توسط سهیلا شجیرات
|
این وبلاگ با توجه به عنوان پایان نامه نویسنده طراحی و تنظیم شده است.