مقدمه
شعر والاترین جنبه هنری زندگی آدمی است. زبان شعرگویی چکیده ای از وحی ناب است که به کلام بشر در آمده است. انسان از گذشته تا امروز به دنبال راهی بوده است که دانسته ها و یافته هایش را چنان که باید نه چنان که هست به دیگران منتقل کند و در این میان شعر شاهراهی است که کلام نازل را بالا می برد و آن چنان ارزشی می بخشد که هم مرتبه کلام خدایان می گردد.
طبیعت زیبایی های طبیعی گلها مناظر زیبایی های روحی و معنوی خوبی زشتی جنگ، قتل، شکار ،شرح حال انسان و دیگر موارد در کلام شعر نمودار گردید. وصف این همه عنصر شعر را جلایی دیگر بخشید. انسان نمی توانست نسبت به زیبایی های پیرامونش بی اعتنا باشد. پس هرآنچه را که در ذهنش زیبا می نمود بیان می کرد. " زن " یکی دیگر از انواع زیبایی ها هم به لحاظ روحی و معنوی و هم به لحاظ مادی بود. اما از آنجا که همه انسانها به پوشیده و پنهانی سخن گفتن علاقه وافری دارند او را (عنصر زن) در کلامی تودرتو و مبهم پیچیده به شعر هدیه می کنند.
همه آن حجابهای روحانی که در کلام متصور می شد نشانی از وجود زن بود. معشوق ازلی و آن پرده نشین بی نشان همان نشان زن بود.
به ادبیات که نگاهی می اندازیم به مرور متوجه بارز شدن این چهره می شویم. چهره زن اثیری و فرضی در جای جای دواوین قدما پیداست. این زن که حالا نشان از بعد دیگر وجود دارد گاه به صورت فرشته ای و گاه به صورت شبحی بر او نمایان می گردد.
حوادث و اتفاقات اجتماعی نقش بسیار عظیمی در پیدا شدن صورت حقیقی و دور از لفافه زن دارد. حوادثی که نشانه ظهور زن در عرصه اجتماع و به طور خاص در ادبیات است. با نزدیک شدن به قرن بیستم و آغاز تحولهای بشری زن نیز مانند مرد دوشادوش او دارد عرصه های طبیعی و اجتماعی زندگی شده است. دیگر نه از آن مستوره نشین غیب خبری بود و نه از آن اثیری موهون زن نیز مانند عقاید و رفتارهای اجتماعی جدید نمودی بیرونی و ظاهری پیدا کرد.
با گسترش روابط بین کشورهاو رفت و آمدهای ادبی بین ملتها زن نیز در کلام بین المللی جلوه ای بارز یافت. با ظهور شعر نو ورشکسته شدن بسیاری از اسالیب اهمیت این مساله بیشتر شد.
این امر در ادب دیگر ملل نیز راه یافت. شاعران ادبیات معاصر عرب که از دیرباز به وصف معاشیق متعدد خود در شعرهایشان توجه نشان می دادند و با وجود این اباحه گری دیگر جایی برای بروز فصلی نو برای آنها نبود. اما چنانکه در ادب معاصر آنها نیز دیده می شود پرداختن به عواطف و روحیات زنان و چهره مثبت از زن فارغ از تعاریف قدیم آنها و نگاه گذشته آنها بسیار زیاد شد.
شعر معاصر عرب با نام "نزار قبانی" به ویژه در باب شعر زن تجلی دیگری یافته است. این شاعر سوری که نماد شعر زن است دیگر همه حدس و گمانها را برای این که آیا زن خاصی مد نظر است یا خیر بر همه می بندد و به عنوان فصل بارزی از شعرش زن و خصوصا "بلقیس" را مایه توصیف خود قرار می دهد. او بیان نهادن جنبه ای دیگر از شعر که همان پرداختن به عنصر زن است را افتخار خود می داند و می گوید: "من بنیان گذار نخستین جمهوری شعر هستم که ببیشتر شهروندان آن زن هستند. کشوری که گردشگران برای ورود به آن به روادید نیاز ندارند و کسی جامه دانهای آنان را بازرسی نمی کند. جمهوری شعر من با همه حکومتها تفاوت دارد. در آنجا شعر هم مانند آب و ها از اموال عمومی به شمار می آید و شهروندان برای حضور در شب شعر به تهیه بلیط نیاز ندارند..."
در این تحقیق با توجه به آثار قبانی توصیف و شرحی که از چهره زن دارند مورد بررسی قرار می گیرد و پرداختن به این که توصیف زن از جنبه ظاهری نیست ، مدنظرش بوده است. این نگاه به عنصر زن در آثار شاعر باب جدیدی را برای دریافت کلام باز می کند.
نزار قبانی
نزار قباني دبلوماسي و شاعر عربي. ولد في دمشق (سوريا) عام 1923 من عائلة دمشقية عريقة هي أسرة قباني ، حصل على البكالوريا من مدرسة الكلية العلمية الوطنية بدمشق ، ثم التحق بكلية الحقوق بالجامعة السورية وتخرّج فيها عام .1945
يقول نزار قباني عن نشأته "ولدت في دمشق في آذار (مارس) 1923 في بيت وسيع، كثير الماء والزهر، من منازل دمشق القديمة، والدي توفيق القباني، تاجر وجيه في حيه، عمل في الحركة الوطنية ووهب حياته وماله لها. تميز أبي بحساسية نادرة وبحبه للشعر ولكل ما هو جميل. ورث الحس الفني المرهف بدوره عن عمه أبي خليل القباني الشاعر والمؤلف والملحن والممثل وباذر أول بذرة في نهضة المسرح المصري. امتازت طفولتي بحب عجيب للاكتشاف وتفكيك الأشياء وردها إلى أجزائها ومطاردة الأشكال النادرة وتحطيم الجميل من الألعاب بحثا عن المجهول الأجمل. عنيت في بداية حياتي بالرسم. فمن الخامسة إلى الثانية عشرة من عمري كنت أعيش في بحر من الألوان. أرسم على الأرض وعلى الجدران وألطخ كل ما تقع عليه يدي بحثا عن أشكال جديدة. ثم انتقلت بعدها إلى الموسيقى ولكن مشاكل الدراسة الثانوية أبعدتني عن هذه الهواية".
التحق بعد تخرجة بالعمل الدبلوماسي ، وتنقل خلاله بين القاهرة ، وأنقرة ، ولندن ، ومدريد ، وبكين ، ولندن. وفي ربيع 1966 ، ترك نزار العمل الدبلوماسي وأسس في بيروت دارا للنشر تحمل اسمه ، وتفرغ للشعر. وكانت ثمرة مسيرته الشعرية إحدى وأربعين مجموعة شعرية ونثرية، كانت أولها " قالت لي السمراء " 1944 .
بدأ أولاً بكتابة الشعر التقليدي ثم انتقل إلى الشعر العمودي، وساهم في تطوير الشعر العربي الحديث إلى حد كبير. يعتبر نزار مؤسس مدرسة شعريه و فكرية، تناولت دواوينه الأربعة الأولى قصائد رومانسية. وكان ديوان "قصائد من نزار قباني" الصادر عام 1956 نقطة تحول في شعر نزار، حيث تضمن هذا الديوان قصيدة "خبز وحشيش وقمر" التي انتقدت بشكل لاذع خمول المجتمع العربي. واثارت ضده عاصفة شديدة حتى أن طالب رجال الدين في سوريا بطرده من الخارجية وفصله من العمل الدبلوماسي. تميز قباني أيضاً بنقده السياسي القوي، من أشهر قصائده السياسية "هوامش على دفتر النكسة" 1967 التي تناولت هزيمة العرب على أيدي إسرائيل في نكسة حزيران. من أهم أعماله "حبيبتي" (1961)، "الرسم بالكلمات" (1966) و"قصائد حب عربية" (1993).
كان لانتحار شقيقته التي أجبرت على الزواج من رجل لم تحبه، أثر كبير في حياته, قرر بعدها محاربة كل الاشياء التي تسببت في موتها. عندما سؤل نزار قبانى اذا كان يعتبر نفسة ثائراً, أجاب الشاعر :" ان الحب في العالم العربي سجين و أنا اريد تحريرة، اريد تحرير الحس و الجسد العربي بشعري، أن العلاقة بين الرجل و المرأة في مجتمعنا غير سليمة"
تزوّج نزار قباني مرتين، الأولى من ابنة عمه "زهراء آقبيق" وأنجب منها هدباء و وتوفيق . و الثانية عراقية هي "بلقيس الراوي" و أنجب منها عُمر و زينب . توفي ابنه توفيق و هو في السابعة عشرة من عمرة مصاباً بمرض القلب و كانت وفاتة صدمة كبيرة لنزار، و قد رثاة في قصيدة إلى الأمير الدمشقي توفيق قباني. وفي عام 1982 قُتلت بلقيس الراوي في انفجار السفارة العراقية ببيروت، وترك رحيلها أثراً نفسياً سيئاً عند نزار ورثاها بقصيدة شهيرة تحمل اسمها بلقيس ..
بعد مقتل بلقيس ترك نزار بيروت وتنقل في باريس وجنيف حتى استقر به المقام في لندن التي قضى بها الأعوام الخمسة عشر الأخيرة من حياته . ومن لندن كان نزار يكتب أشعاره ويثير المعارك والجدل ..خاصة قصائده السياسة خلال فترة التسعينات مثل : متى يعلنون وفاة العرب؟؟ ، و المهرولون .
وافته المنية في لندن يوم 30/4/1998 عن عمر يناهز 75 عاما قضى منها اكثر من 50 عاماً في الحب و السياسة و الثوره .
كل الأساطير ماتت ….
بموتك … وانتحرت شهرزاد .
نزار قَبانی, (زاده ۲۱ مارس ۱۹۲۳، درگذشته ۳۰ آوریل ۱۹۹۸) از بزرگترین شاعران و نویسندگان جهان عرب ب
در سال 1923 در دمشق متولد شد. تحصیلات خود را در این شهر به پایان برد هنگامی که ۱۵ ساله بود خواهر ۲۵ سالهاش به علت مخالفت خانوادهاش با ازدواج با مردی که دوست داشت اقدام به خودکشی نمود. در حین مراسم خاکسپاری خواهرش وی تصمیم گرفت که با شرایط اجتماعی که او آن را مسبب قتل خواهرش میدانست بجنگد.
وی به زبانهای فرانسه، انگلیسی و اسپانیولی نیز مسلط بود و مدت بیست سال در دستگاه دیپلماسی سوریه خدمت کرد.
. و در سال 1945 در رشته حقوق از دانشگاه دمشق فارغ التحصیل شد و سپس به استخدام وزارت خارجه سوریه در آمد و به مدت 21 سال در سمتهای دیپلماتیک در قاهره و آنکارا و لندن و مادرید و پکن و بیروت خدمت کرد. در سال 1966 از مشاغل دیپلماتیک استعفا کرد و به بیروت بازگشت و در آنجا موسسه ای انتشاراتی به نام خود دایر نمود.در 21 سالگی نخستین کتاب خود،بنام"آن زن سبزه بمن گفت..."را منتشر کرد که چاپ این کتاب در سوریه غوغایی به پا کرد.بسیاری او و شعرهایش را تکفیر کردند و از همان هنگام لقب شاعر زن یا شاعر طبقه ی مخملی را به او نسبت دادند.
اکثر شعرهایش در ستایش عشق دفاع از حقوق زنان لگد مال شده ی عرب است.او یک تنه در مقابل دگم اندیشی جامعه ی عرب به پا خواست زبان کوچه و فاخر را با هم آمیخت لحنی تازه در شعر پدید آوردو با عناصر پا برجای تمام سروده هایش یعنی زن و وطن اشعار عاشقانه-حماسی بی بدیلی آفرید.
کتابی بنام "یادداشتهای زن لا ابالی" را منتشر کرد که دفاعیه ی برای تمام زنان عرب بود
خود او در اینباره گفته است:
من همیشه بر لبه ی شمشیرها راه رفته ام!عشقی که من از آن حرف میزنم عشقی نیست که در جغرافیای اندام یک زن محدود شود!من خود را دراین سیاه چال مرمر زندانی نمیکنم!عشقی که من از آن سخن میگویم با تمام هستی در ارتباط است!در آب،در خاک،در زخم مردان انقلابی،در چشم کودکان سنگ انداز در خشم دانشجویان معترض وجود دارد!زن برای من سکه ای پیچیده در پنبه یا کنیزکی نیست که در حرمسرا چشم به راهم باشد!من مینویسم تازن را از چنگ مردان نادان قبایل آزادسازم .
نزار در زندگیش دوبار ازدواج کرد .بار اول با دختر عمویش "زهرا آقبیق "که از اوصاحب دوفرزند به نام های هدباءوتوفیق گردید .توفیق در 18سالگی در حالیکه دانشجوی رشته پزشکی بود در قاهره درگذشت .در رثای او قصیده ایی تحت عنوان "الامیر الخرافی توفیق قبانی "سرود.اماهمسر دوم او خانم بلقیس ، عراقی تبار بود .از او صاحب دو فرزند شد به نام های عمر وزینب .
سال 1981 قبانی همسر عراقی تبارش "بلقیس الراوی" را در حادثه بمب گذاری جلوی سفارت عراق در بیروت از دست داد.این حادثه ی تلخ در شعرهایش نیز منعکس شد و تعدادی از زیباترین مرثیه های شعر عرب را پدید آورد.شعرهایی چون دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس و بیروت میسوزد و من تو را دوست میدارم.
او پس از شروع جنگهای داخلی در لبنان و کشته شدن همسر او در سال 1982 نخست به ژنو و سپس به لندن رفت وتا اواخر عمر در همان جا ماندگار شد. او در سال 1988 در بیمارستانی در شهر لندن خاموش شد و بنا بر وصیت او در آرامگاه خانوادگی در دمشق به خاک سپرده شد. ،اما تا همیشه، عشق،زنان ،میهن آزادی را در اشعارش فریاد میزند.
زن در نگاه نزار قبانی
نزار قبانی در میان شاعران عرب به شاعر زن شهرت یافته است. زن در شمایلی خاص و کاملا ملموس در اشعار نزار قبانی تجلی دارد. زن به عنوان زن و گاه به عنوان معشوقی آرمانی و گاه در هیات موجود کاملا زیبا و شایسته دوستی و دوست دارنگی در کلام نزار بروز و ظهور می یابد.
ادونيس درباره شعر ” نزار قباني ” می گوید : آن چه كه موجب جنجالي شدن شعر نزار قباني در جهان شده است ، برداشت و درك مخاطبان شعر اوست و همين امر باعث شده است تا قباني بتواند جايگاه واقعي خود را در شعر معاصر پيدا كند.
قبانی بزرگترین عاشقانه سرا و شناخته ترین شاعر معاصر عرب در جهان می باشد. هیچ شاعر سنتی یا نوپردازی به اندازه نزار قبانی در میان عموم دوستداران شعر نفوذ نداشته است و ندارد. (شفیعی کدکنی, 1359 ,113 )
در اشعار او عشق و زن و سیاست موضوعیت دارند و عاشقانه سرایی او بازتاب همه زوایای ذهنی و ظریف زیبایی شناسی و روان شناختی ودیدگاه های شرقی اوست.عشق محوری ترین موضوع شعری اوست و نگاه او در این زمینه نو بدیع و زیباست.در اشعار او بیش از هرچیز جرات و بی پروایی در اختیار مضامین بکر و بی سابقه زیبایی تشبیهات واستعاره ها و شکوه تصویر محسوس و جاندار مشهود است و این همه در زبانی بس نرم و هموار و سهل ممتنع و در وزن و موسیقی روان القا میشود.رسایی این مضامین تنها از وسیله کارامدی چون زبان شعری نزار قبانی بر می اید که به زبان گفتار نزدیک واز مفاهیم و عناصر فرهنگ عامه سرشار است و گاه از مفردات گویشها هم مایه میگیرد.دومین موضوع شعر او سیاست است که شعرهای او در این زمینه ناظر به نقدحال است و به دوراز کندوکاوهای عمیق مضمون پردازی می کند. ( اسوار, موسی ,12,1384)
به گفته دکتر شفیعی کدکنی در کتاب " شعر معاصر عرب "نزارقبانی را شاعر زن وشراب می شناسد و چنین بیان می کند: " شاید این عنوان برای بسیاری از خوانندگان رنگی از نوعی ریشخند و استهزا داشته باشد اما این حقیقتی است که او هیچ گاه ان را منکر نشده است وباکمال شهامت از این خصیصه شعر خویش دفاع می کند. اگرچه درسالهای بعدازجنگ ژوِین اعراب و اسراییل نزار گرایشی به شعر سیاسی نشان داد اما جان وجمال اصلی شعر او همان عاشقانه های اوست." (شفیعی کدکنی,114,1359).
نزار یکی از رقیق ترین و لطیف ترین زبانهای شعری را که در مرز زبان وحشی شعرمدرن و زبان ایستا و کلیشه وار قدیم قراردارد برگزیده و با این زبان به وصف حالات عشقی خود و توصیف تاملات خود در باب " زن "پرداخته است.او گاه به جامه مردی در می آید و گاه به لباس زنی.هنگامی که به وصف حالات عاشق می پردازد مردی است شرقی با تمام خصایص روحی و اخلاقی او و زمانی که جامه زن را می پوشد و در زیر پوست زن پنهان می شود, می کوشداز زبان زن حرفهای او را بزند. نزار خود می گوید:
"من از خانواده ای هستم که شغل آنها عاشقی ست. همچنان که شیرینی با سیب زاده می شود, عشق نیز با با اطفال ما تولد می یابد. در یازده سالگی ما عاشق می شویم و در دوازده سالگی از عشق ملول می گردیم .در سیزده سالگی بار دیگر عاشق می شویم و در چهارده سالگی از نو احساس ملال می کنیم .طفل در خانواده ما,درپانزده سالگی از عمر خویش " پیر"کی شود و "طریقتی"در عشق پیدا می کند…جدم چنین بود و پدرم نیز…همه برادرانم نخستین چشمان درشتی که می بینند دل از کف می دهند وبه اسانی عاشق می شوند ونیز اسان از دریا بیرون می آیند…همه افراد خانواده تا پای جان عشق می ورزند و در تاریخ خانواده شهادت شگفت انگیزی که روی داد,موجبش عشق بود.آن شهید "وصال"خواهربزرگم بود.وی به آسانی و به صورتی شاعرانه و بی نظیر خودکشی کرد زیرا نتانست با معشوق خود ازدواج کند.تصویر خواهرم که در راه عشق جان می سپرد در وجودم نقش شده است.هنوز چهره فرشته اسا و رخسار نورانی و لبخندهای زیبایش را هنگام مرگ به یاد می اورم .هنگام مرگ از رابعه عدویه و کلیوپاترای مصری نیز زیباتر بود.
وقتی که در تشییع جنازه خواهرم گام بر می داشتم در آن زمان پانزده ساله بودم عشق نیز در کنارمان راه می رفت و بازویم را گرفته بود می گریست.هنگامی که خواهرم را در خاک کاشتند و روز بعد برای زیارتش بازگشتیم,قبر نبود و به جای آن گلی دیدیم". (یوسفی و بکار,67,1356)
بعضی می گویند ،تعلق خاطر اولیه موضوع زن ناشی از دو حادثه ای است که در روحیه او تاثیر فراوان داشتند . حادثه اول؛ خودکشی خواهر او "وصال "بود (قبانی ،نزار :مجموعه الشعریه الکامله ،الجزء الثالث ،ص 574).ودیگری ؛ماجرای ترور همسر او "بلقیس الراوی "بود .نزار اشعار خود را با کلماتی ساده و به دور از تکلف می سرود .واصولا اشعار او عامه پسند است .
نزار قبانی در زندگينامه ی خود می نويسد: «در روز ۲۱ مارس ۱۹۲۳ در يکی از خانه های قديمی دمشق متولد شدم. جهان در آستانه ی بهار بود. زمين و مادرم هردو آبستن بودند. آيا اين يک تصادف بود که تولد من با جنبش طبيعت همراه باشد؟ و در بيرون خاک، حرکت مقاومت بر ضد فرانسوی ها داشت گسترش می يافت و محله ی ما يکی از محله های مقاومت بود». در دمشق به مدرسه رفت و از معلمين اش که فرانسوی بودند ديپلم ادبيات و فلسفه گرفت. از همان دوره با آثار شاعران و نويسندگان فرانسوی آشنا شد. وقتی در لندن سفير سوريه بود انگليسی بیوگرافی را نيز آموخت. بعدها در مادريد که محل مأموريتش بود با زبان اسپانيايی آشنا شد: «می ديدم که چه زبان لطيفی ست. من به شعرهای ماچادو، خيمِنِز، آلبرتی و لورکا دلبستگی عجيبی يافتم. اين زبان زبان عشق و انقلاب، آب و آتش در کنار هم است.
نزار می گويد: «دونوع زبان عربی وجود دارد: يکی زبان فرهنگ ها و قواميس از قبيل لسان العرب و محيط المحيط و يکی زبان عاميانه. زبان سومی هست که من آن را تجربه می کنم. در مرز ميان ايندو کوشيده ام که زبان عرب را از پايگاه دور از دسترسی که دارد فرو آورم تا در ميان قهوه خانه ها با مردم بنشينم و با کودکان و کارگران و دهقانان سخن گويم و روزنامه را بخوانم و سخن را فراموش نکنم.
عشق
موضوع عشق ، قسمت اعظم آثارش را در بر می گیرد .از این زاویه میتوان قبانی را شاعری فمینیست در قرن حاضر ذکر کرد .کسی که نه تنها صدای برابری زنان ومردان را سر میداد بلکه آنان را در جامعه دیگر گونه می خواست .
او اشعار عاشقانه خود را صرفا به زن وعشق او توجه نکرده است بلکه در بعضی قصائد ؛مشکلات زن را که در جامعه عرب با آن رودر و است ودرگیر ان میباشد را به نقد می کشد ،به زن کرامت می بخشد وبااین نگاه که ؛زن هم موجودی قابل احترام است وباید به جایگاه در خور شان خود بر گردد ،شعر میسراید .چنانکه در قصیده "قصیده الحزن "میگوید :وجود تو عشق است که باعث شده مرد خودش را احساس کند وتمامی عواطف در او هویدا گردد.قبانی در ادامه بیان میکند که ؛وجود زن است که باعث شده تا مرد را به اندیشیدن وادارد که فقط به هوا وهوس زود گذر فکر نکند ،بلکه به جنبه های معنوی انسان بیاندیشد .
علمنی حبک ان احزن وانا محتاج منذ عصور
لا مراه تجعلنی احزن لامره ابکی بین ذراعها مثل العصفور .
(قبانی ،نزار :الاعمال الشعریه الکامله ،الجزء الاول .ص 701)
اشاره میکند زن بااینکه باعث رونق ورشد در زندگی می گردددر بعضی موارد هم باعث انحراف هست ومیخواهد وضعیت زن را در جامعه عرب بررسی کند که بیشتر به خرافات روی آورده است وهمین امر باعث شده است که به زن بعنوان کالای لوکس نگاه کنند .واز آن بهره های مختلفی ببرند وبه همین خاطراست که زن ؛در جامعه عرب از کراکت اصلی خودش برخوردار نیست ،تا جائیکه در بسیاری از کشورهای عربی شاهد هستیم که او از ابتدایی ترین حق خود ،یعنی رای دادن ؛محروم می کنند .نزار این وضعیت را در شعر خود ،بیان میکند.
علمنی حبک سیدتی اسوا عادات علمنی افتح فنجانی
فی اللیلهالاف المرات واجرب طب العارین .....
نزار ادامه میدهد ،عشق زن است که باعث میشود تا انسان به همه هستی ،عشق بورزد وهستی اطراف خود را به زیبایی بنگرد .
کیف احبک فی کل الاشیاء فی الشعر العاری فی الاوراق الیابسه الصفراء
فی الجو الماطر .....فی الانواء......(همان ص.705).
نزار وقتی با ادبیات غرب آشنا می شود و تحت تاثیر لورکا و بایرون قرار می گیرد,در مسیر تازه ای گام میزند و فضای بدیع و تازه ای برای شعر ایجاد می کند و اورا در این باره حتی می توان بزرگترین عاشقانه سرای معاصر عرب قلمداد کرد:"برای من دو شاعر بزرگ می توانند سرمشق به حساب ایند که عشق و انقلاب هردورا در زندگی خویش جای دادند:لورکا و بایرون. (همان,161,1356) نزار در همه دفاتر شعری خود تصاویری محسوس و زیبا از عاشقانه های خود به دست می دهد.آنچنان که خود اذعان می دارد:"من بنیانگذار نخستین جمهوری شعری هستم که بیشتر شهروندان آن زن هستندو…" ( اسوار, موسی ,62,1384)
حتی این موضوع در عنوانهای شعری او نیز گواه است:" شعر بلقیس 1982"," پنجاه سال در ستایش زنان1994 "," آن زن سبزه به من گفت 1944"," من شهادت می دهم که زنی جز تو نیست1979 "و… او برخلاف شاعران سنت گرا,زن را آنگونه که هست وصف می کند بی پرده و گاهی بی شرم,چنانکه منتقدان سرسخت او شعرهایش را اباحه گری و بی شرمی محض می پندارند.
آثار
کتابهایی مثل سامبا،عشق من،نقاشی با کلمات،با تو پیمان بسته ام ای آزادی،جمهوری در اتوبوس،صد نامه ی عاشقانه،شعر چراغ سبزیست،نه،تریلوژی کودکان سنگ انداز،بلقیس و چندین کتاب دیگر را منتشر کرد. سال 1981 قبانی همسر عراقی تبارش "بلقیس الراوی" رااز دست داد.این حادثه ی تلخ در شعرهایش نیز منعکس شد و تعدادی از زیباترین مرثیه های شعر عرب را پدید آورد.شعرهایی چون دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس و بیروت میسوزد و من تو را دوست میدارم!
از نزار قبانی چهل و دو دفتر در شعر و نثر بر جای مانده است. عمده ترین مجموه های شعر عاشقانه او عبارتند از : " زیبایی گندمگون به من گفت 1944 ", " طفولیت یک سینه 1948 ", " صد نامه عاشقانه 1975 " ,"پنجاه سال در ستایش زنان 1994 " و چند دفتر نیز شعرهای سیاسی او را در بر دارد. مهمترین دفترهای نثر او " شعر چراغی ست سبز ", " داستان من و شعر ", " شعر چیست ", " کلمات نیز با خشم بیگانه نیستند ", " چیزی از نثر ", " از برگهای ناشناخته من " نام دارد.
.
کنتُ أريد أن أستلم السلطة
لأجعلَ غابات العالم أكثرَ ورقاً وبحارَ العالم أكثرَ زرقةً
وأطفالَ العالم أكثرَ براءة
كنتُ أريد أن أُنهي عصرَ البربريَّة
كان في نيّتي _عندما أحببتكِ_
أن أكسر أبوابَ الحريم
عندما قلتُ لكِ: “أُحبّكِ”.
كنتُ أعرف أنني أخترع أبجديةً جديدة
لمدينةٍ لا تقرأ وأنشد أشعاري في قاعة فارغة
وأقدّم النبيذ لمن لا يعرفون نعمة السُكْر
وقتی گفتم: دوستت دارم
می دانستم شورش کرده ام بر قبیله ام
و ناقوس رسوایی ام را به صدا درآورده ام
می خواستم برانداز سلطه مردان باشم
تا جنگل های انبوه برویند و آبی دریاها فزونی یابد
و کودکان جهان آزاد شوند ، پایان عصر بربریت را می خواستم
وقتی که دوستت داشتم می خواستم درهای حرم سراها را بشکنم
وقتی گفتم دوستت دارم می دانستم الفبای تازه ای برای شهر بی سوادها اختراع می کنم
و به مردم شرابی می بخشم که نمی شناسند
وحين نزعتِ معطفكِ الربوجلستِ أمامي
فراشةً تحمل في أحقابها ثيابَ الصيف
وقتی بارانی بهاری ات را درآوردی
مثل پروانه ای که پیله اش را در می آورد
و رو به رویم نشستی
تأكّدتُ أن الأطفال كانوا على حقّ
والنساء كُنَّ على حقّ والرجال كانوا على حقّ
وأنّكِ شهيّةٌ كالعسلْ
وصافيةٌ كالماسْ ومذهلةٌ كليلة القدرْ
مطمئن شدم که بچه ها راست می گویند
و همچنین همه زن ها و مردها
تو شیرینی ،چون عسل و مدهوش کننده ای ،چون شب قدر
-------------
نهارَ زُرتني
في صبيحة ذلك اليوم من آذارْ
حدثتْ قشعريرةٌ في جسد الأرض
وسقَطَ في مكان ما.. من العالم
نيزكٌ مشتعلْ
حسبه الأطفال فطيرةً محشوةً بالعسلْ
وحسبتهُ النساء سواراً مرصَّعاً بالماسْ
وحسبه الرجال من علامات ليلة القدْرْ
صبحی که آمدی توفانی در زمین گرفت
و نیزه ای شعله ور، جایی از جهان سقوط کرد
که بچه ها شیرینی اش پنداشتندو زنان، دستبند الماسش
و مردان، نشانه های شب.
هنگامی که از او پرسیده میشد که آیا او یک انقلابی است، در پاسخ میگفت: «عشق در جهان عرب مانند یک اسیر و برده است و من میخواهم که آن را آزاد کنم. من میخواهم روح و جسم عرب را با شعرهایم آزاد کنم. روابط بین زنان و مردان در جهان ما درست نیست.» بخشهایی از اشعار نزار قبانی تاکنون به فارسی ترجمه و منتشر شدهاست.
مهدی سرحدی، موسی بیدج، یغما گلرویی، موسی اسوار و احمد پوری مترجمانی هستند که تاکنون نسبت به ترجمهٔ بخشی از آثار نزار به فارسی اقدام کردهاند.
(به نقل از مجموعه ی: «عشق پشت چراغ قرمز نمیماند!»/ نزار قبانی/ ترجمهٔ مهدی سرحدی/انتشارات کلیدر/ ۱۳۸۶)
عشق پشت چراغ قرمز نمیماند!
اندیشیدن ممنوع!چراغ، قرمز است..
سخن گفتن ممنوع!چراغ، قرمز است..بحث پیرامون علم دین وصرف و نحو و
شعر و نثر، ممنوع!اندیشه منفور است و زشت و ناپسند!
(ترجمه انفرادی فرزاد فاضلی)
جدایی
بگذار کمی از هم جدا شویم برای نیکداشت این عشق، ای معشوق من و نیکداشت خودمان
بگذار کمی فاصله بگیریم چون می خواهم عشقم را بپرورانی
چون می خواهم کمی هم از من متنفر باشی.
تو را قسم به آنچه داریم
از خاطره هایی که برای هر دویمان با ارزش بود
قسم به عشقی آسمانی که هنوز بر لبهایمان نقش بسته است و بر دستهایمان کنده ......
قسم به نامه هایی که برای من نوشته ای
و صورت چون گلت که در درون من کاشته شده و مهری که بر گیسوانم و بر سر انگشتانم از تو به یادگار مانده
قسم به هر آنچه در یاد داریم و اشکها و لبخندهای زیبایمان
و عشقی که از سخن فراترو از لبهایمان بزرگتر شده
قسم به زیباترین داستان عاشقانه زندگیمان
برو! عاشقانه بگذار از هم جدا شویم
چون پرندگانی که در هر فصل، از دشتها و تپهها کوچ میکنند
و چون خورشید
ای معشوق من
که به هنگام غروب، تلاش میکند که زیباتر باشددر زندگیم چون شک و رنج باقی بمان یکبار اسطوره و........
و از میان آتش و دود
به من بنگری
پس بگذار بسوزیم
تا بخندیم چون نعمت گریه را سالهاست که فراموش کرده ایم
جدا شویم تا عشق ما به روز مرگی و شوق ما به خاکستر نشینی دچار نشود
و غنچهها در گلدان نپژمرد دل خوش دار ای کوچک من
که عشق تو چشم و دلم را آکنده است
و همچنان تحت تأثیر عشق بزرگ توأمو همچنان در رویای اینم که از آن من باشی
ای تکسوار و ای شاهزاده من اما ...
من از مهر خود بیمناکم از احساس خود نیزکه روزی از دلبستگی هایمان آزرده شویم از وصال
و از در آغوش هم بودنمان بیمناکم پس بنام عشقی آسمانی
که چون بهار در وجودمان به گل نشست
و چون خورشید در چشمانمان درخشیدو
بنام زیباترین داستان عاشقانه روزگارمان برو!
تا عشق ما پایدار بماندو تا زندگانیش دراز باشد
برو! امروز همه نیاز من این است که تو را به نام بخوانم
و مشتاق حرف حرف نام تو باشم
مثل کودکی که مشتاق تکه ای حلواست
مدت هاست نامت بر روی نامه هام نیست
از گرمی آن گرم نمی شوم
اما امروز در هجوم اسفندپنجرهها در محاصره می خواهم
تو را به نام بخوانم آتش کوچکی روشن کنم چیزی بپوشم
وتو را ای ردای بافته از گل پرتقال وشکوفههای شب بو احضار کنم
نمیتوانم نامت را در دهانم وتو را در درونم پنهان کنم
گل با بوی خود چه میکند؟
گندم زار با خوشه؟
با تو سر به کجا گذارم؟کجا پنهانت کنم؟
وقتی مردم تو رادر حرکت دستهام موسیقی صدام توازن گام هایم می بینن تو که قطره بارانی بر پیرهنم
دکمه طلایی بر آستینم
کتاب کوچکی در دستانم و زخم کهنه ای بر گوشه لبم
با این همه فکر میکنی پنهانی
و به چشم نمی آیی؟مردم از عطر لباسم می فهمند
معشوق من
توییاز عطر تنم می فهمندبا من بوده ایاز بازوی به خواب رفته ام می فهمند که زیر سر تو بوده
دیگر نمی توانم پنهانت کنم
از درخشش نوشته هام می فهمند به تو می نویسم
از شادی قدم هایم، شوق دیدن تو رااز انبوه گل بر لبم بوسهٔ تو را
چه طور می خواهی قصهٔ عا شقانه مان رااز حافظهٔ گنجشکان پاک کنی؟و قانع شان کنی که خا طرات شان را منتشر نکنند؟
نزار قبانی
گاهی فکر می کنم
بر میدان اصلی شهرشلاقت بزنم
تا مجلات عکس هر دومان رادر صفحه اول چاپ کنند
و آنها که نمی دانند، بدانند که معشوق من توییاز تجربهٔ عشق پشت پرده
از بازی نقشهای کلاسیک خسته شدممی خواهم صحنه تئاتر را بالا ببرمنمایشنامه را پاره کنم.
1. ↑ این مجموعه ترجمهای است از: (به انگلیسی: Ceut Lettrs damaur)
أسألك الرحیلا
لنفترق قلیلا..
لخیرِ هذا الحُبِّ یا حبیبی
وخیرنا..
لنفترق قلیلا
لأننی أریدُ أن تزیدَ فی محبتی
أریدُ أن تكرهنی قلیلا
....
بحقِّ ما لدینا..
من ذِكَرٍ غالیةٍ كانت على كِلَینا..
بحقِّ حُبٍّ رائعٍ..
ما زالَ منقوشاً على فمینا
ما زالَ محفوراً على یدینا..
بحقِّ ما كتبتَهُ.. إلیَّ من رسائلِ..
ووجهُكَ المزروعُ مثلَ وردةٍ فی داخلی..
وحبكَ الباقی على شَعری على أناملی
بحقِّ ذكریاتنا
وحزننا الجمیلِ وابتسامنا
وحبنا الذی غدا أكبرَ من كلامنا
أكبرَ من شفاهنا..
بحقِّ أحلى قصةِ للحبِّ فی حیاتنا
أسألكَ الرحیلا
....
لنفترق أحبابا..
فالطیرُ فی كلِّ موسمٍ..
تفارقُ الهضابا..
والشمسُ یا حبیبی..
تكونُ أحلى عندما تحاولُ الغیابا
كُن فی حیاتی الشكَّ والعذابا
كُن مرَّةً أسطورةً..
كُن مرةً سرابا..
وكُن سؤالاً فی فمی
لا یعرفُ الجوابا
من أجلِ حبٍّ رائعٍ
یسكنُ منّا القلبَ والأهدابا
وكی أكونَ دائماً جمیلةً
وكی تكونَ أكثر اقترابا
أسألكَ الذهابا..
....
لنفترق.. ونحنُ عاشقان..
لنفترق برغمِ كلِّ الحبِّ والحنان
فمن خلالِ الدمعِ یا حبیبی
أریدُ أن ترانی
ومن خلالِ النارِ والدُخانِ
أریدُ أن ترانی..
لنحترق.. لنبكِ یا حبیبی
فقد نسینا
نعمةَ البكاءِ من زمانِ
لنفترق..
كی لا یصیرَ حبُّنا اعتیادا
وشوقنا رمادا..
وتذبلَ الأزهارُ فی الأوانی..
....
كُن مطمئنَّ النفسِ یا صغیری
فلم یزَل حُبُّكَ ملء العینِ والضمیر
ولم أزل مأخوذةً بحبكَ الكبیر
ولم أزل أحلمُ أن تكونَ لی..
یا فارسی أنتَ ویا أمیری
لكننی.. لكننی..
أخافُ من عاطفتی
أخافُ من شعوری
أخافُ أن نسأمَ من أشواقنا
أخاف من وِصالنا..
أخافُ من عناقنا..
فباسمِ حبٍّ رائعٍ
أزهرَ كالربیعِ فی أعماقنا..
أضاءَ مثلَ الشمسِ فی أحداقنا
وباسم أحلى قصةٍ للحبِّ فی زماننا
أسألك الرحیلا..
حتى یظلَّ حبنا جمیلا..
حتى یكون عمرُهُ طویلا..
أسألكَ الرحیلا..
نزار شاعر زن و شراب است و در اين کار، در عصر ما بسيار موفق... نزار يکی از رقيق ترين و لطيف ترين زبان های شعری را ، که در مرز زبان وحشیِ شعر مدرن و زبان ايستا و کليشه وار شعر قديم قرار دارد ، برگزيده و با اين زبان به وصف حالات عشقی خود و توصيف تأملات خود در باب زن پرداخته است» (نقل قول های اين بخش همه از کتاب «شعر معاصر عرب» اثر محمد رضا شفيعی کد کنی، انتشارات توس، تهران1359).
نزار در واکنش به تحولات سياسی جاری در کشور خود و در منطقه ِ عربی اشعار سياسی هم سروده که باز از همان لطافت خاص زبان و انديشه اش سرشار است.
نزار قبانی در 1997 درگذشت. محمود درويش در سرسخن شماره 53فصلنامه ی الکرمل می نويسد: «شمع های فراوان به ياد نزار قبانی روشن شده است، اما اينها کمتر از شمع هايی ست که اين شاعر، طی 50 سال، برای عاشقان و مدافعانِ آزادیِ تن و آزادی وجدان و آزادی سرزمين افروخت. از نخستين شعرش، شاعری بود يگانه و متمايز، تا به جايی رسيد که در شعر معاصر عرب به «پديده ای مردمی» بدل گشت. او شعر را از برج عاج نخبگان و شب های الهام فرود آورد و چون نان و گل سرخ در دسترس همگان قرار داد و شاعر همگان شد...هيچ شاعری مثل او چنين مستقيم از زبان زن و درباره ی او سخن نگفته. نزار نه تنها شاعر زن، بلکه شاعر همگان است".».
بسياری از اشعار نزار قبانی را خوانندگان هنرمند عرب مثل ام کلثوم و عبدالحليم حافظ و ديگران خوانده اند.
مضامین اشعار نزار قبانی
در شعر نزار، از رمز هاوجادوی شعر زیبا وکهن عرب با مکاتب جدید شعر جهان در هم آمیخته وکلام وی رابا جاودانی کم نظیر آراسته است او به شاعر زن وشراب معروف است .اما حتی زن وشراب در شعر او ،وقتی از شرافت ملت ومیهن اش دفاع می کند مفهومی دیگر پیدا می کند .از مهمترین عناصر شعرهای معاصر کاربرد لغات نزدیک به ذهن وملموس عصر خویش است .
در اشعار قبانی ،به خوبی این لغات در جای خود می نشیند .اگر مفاهیم در زمان تولد شعر در اختیار شاعر نیست .اما سبک وابزارهای شعری به مبنای آموخته های شاعر بیان میشود .قبانی معتقداست ،همان گونه که شخص در حال رقصیدن نمی تواند به حرکت اعضای خود بیاندیشد ،شاعر نیز در زمان سرودن،قادر به تفکر درباره مضامین نیست .اما زبان روان وساده اشعار او بر صمیمیت شاعر باشعر می افزاید ومخاطب را نیز به این بزم دعوت میکند .
اصلی ترین مضمون اشعار او مقاومت ، عشق ،زن است . زن از دیدگاه نزار ، شهر ممنوعه ایی می باشد که هیچ شاعر عرب زبانی تا این حد به آن نزدیک نشده بود .کسبی چون او عشق را برهنه نمی دید .زن واعضای وی یکی از پر بسامدترین واژه هایی هستند که در دیوان نزار از جایگاه ویژه ای برخوردارند.
لکی اعرف ما یجری بااعماق العیون ......
فی سوال النهد عن تاریخه هل من المعقول ان نسال نهدا
یمل الغرفه موسیقی وایقاعا و.....دفئا........
(قبانی نزار :الاعمال الشعریه الکامله،الجزء الخامس .ص 13و14 )
زن ،برایش تمام عشق بود وتمام ظرافت وزیبایی .این زن ،زن نیست ،زنانگی است .اورنج زن را در جامعه دیده وکاملا صادقانه از آن متاثر شده است .وماهیت سنتی جامعه عرب را به نقد می کشد
انا الرجل العصی المزاج وانت الرقیقه مثل الحماقه
وفی شفتیک بدایات صیف وفی شفتی .......علامات یوم القیامه
(همان کتاب .ص 27)
باقدرت قلم تصویر گر خود چنان از دردها ،شورها ،صبوری ها ،سکوتها وزیبایی های عشق سخن می گوید که گاه حتی از زبان یک زن به گفت می آید :
انا الذی انهیت عصرالواد والزواج بالمتعه
والاقطاع ....والارهاب .... انا الذی احرق الف لیله ولیله
وخلص النساء من مخالب الاعراب (همان کتاب .ص 40و41)
نزار در میان عوام وخواص به" شاعر زن معروف" است .واین همان چیزی است که نزار به آن اعتراف می کند .(قبانی ،نزار :المجموعه الشعریه الکامله ،الجزءالثالث ،ص 609)
وباکمال افتخار آن را پذیرفته است .نزار تا قبل از شکست عرب ها ،در ژوئن 1966.م فقط اشعار عاشقانه می سرود ،اما بعد از آن شکست بود که وارد گود سیاست شد وقصیده "یادداشتی بر دفتر شکسته ".راسرود .که در محابل ادبی وسیاسی جهان عرب غوغایی به وجود آورد.(همان .ص661تا671).
بعضی ،سرودن این شعر را به فال نیک گرفتند .وآن را مقدمه ای برای سرودن هرچه بیشتر اشعار سیاسی واجتماعی توسط او می دانستند .امابرخی دیگر به شدت بااو مخالفت کردند واعتقاد داشتند که او بااشعار عاشقانه خویش ،عده زیادی از جوانان راتباه وفاسد کرده وشعر سیاسی زیبنده ،شخصی مثل اونیست وبر علیه او شوریدند که خلاصه اعتراض ها ودشنام ها این بود که:
الف –توشاعری هستی که روح خود را به شیطان وزن وغزل برای روسپیان فروخته ای .وحق نداری در باب وطن شعر بگویی.
ب-تو مسئول اصلی شکست هستی که در طول 20سال ،شعرعاشقانه گفتی ،واخلاق وجامعه را فاسد کردی .
ج-تودر این شعر ،سادیست هستی ومی خواهی ملت عرب را آزار وشکنجه دهی .
د-تولد تو بعد از ژوئن به عنوان یک شاعر اجتماعی ،تولدی طبیعی نیست .
(شفیعی کدکنی .محمد رضا:شعر معاصر عرب ص.121)
جلوه وحضور زن در دیوان قبانی بسیار زیاد است چنانکه از عنوان شاعری که دیگران به او داده اند بر می آید:"شاعر زن وشراب","شاعر عشق","شاعر رسوایی",…بدون واهمه وبه طور آشکاری نام" بلقیس الراوی"را در شعرش آورده است و همسر خودرامخاطب قرار می دهد.
"بلقیس"
رعناترین نخل عراق وقتی راه می رفت
طاووس ها همراه او و آهوان در پی
بلقیس! تو درد منی ودرد شعر
بلقیس تو را از پای در آوردند بلقیس!
ای شهید,ای شعر,ای پاکیزه و ای ناب بلقیس!
ای رساترین واژه کتاب عشق,عطر یاد من
و تا آنجا که او را خود شعرش می داند و مرگ او راهمپایه از دست دادن شعرش:
زیبای من!
در سایه سار خدا بخواب
که پس از تو
شعر ناممکن شده است
و زن هم ناممکن. (نزار قبانی,موسی بیدج,157,1386)
نزار پرداختن به عنصر زن در شعرش را وسیله ای برای انجام رسالت خویش در شاعری می داند و می گوید:"من امروز می نویسم تا زن را از میان چنگ و دندان خلیفه ها و رجال قبایل آزاد سازم.می خواهم که به وضع زن خدمتکار و آشپز و کارگر خرمن پایان دهم و او را از شمشیر عنتره و ابوزید هلالی آزاد سازم."(فرزاد,47,1364)
او نگاه شاعران فدیم به زن را نمی پسندد و کالا بودن زن را غیرقابل تحمل می داند:"من می خواهم سینه زنان را از زیر دندان خلیفه ها آزاد سازم و مرحله سری بودن و احکام مفروض به جسم زن عرب را از بین ببرم و قانون اصلی عشق را بازگردانم."(همان,48)
شعر در نگاه نزار رسالتی دارد که باید به آن برسد و اگر چنین چیزی محقق نگردد گزارشی محرمانه میدهد که:
دوستان!
شعر را چه سود اگر نتواند اعلام قیام کند؟
اگر نتواند خودکامگان را براندازد؟
شعر را چه سود اگر نتواند آتشفشان ها را به طغیان وادارد
آن زمان که نیازش داریم؟
شعر را چه سود اگر تاج از سر شاهان قدرتمند این جهان برنگیرد؟
(نزار قبانی,95,1387)
او خود از این بی پروایی که در کلامش آمده است هراس دارد و می داند که چنین زبانی برای او دردسر ساز است:
"دوست من نوشتن نفرین است
پس از دوزخ پرلهیب من فرار کن!
می پنداشتم دفترها برایم پناهی هستند
اما دیدم شعر کمر به قتل من بسته است".(همان,96)
او هر گاه که شعری می سراید با طعنی و زخمی از سوی منتفدی و شاعران دیگر مواجه می شود اما از چنین هدفی که دارد دست بر نمی دارد و جای جای دیوان او صریحا اعلام می دارد که باید بگوید و هدف او از نوشتن چیست:
من می نویسم ،تا اشیا را منفجر کنم
نوشتن انفجار است
می نویسم تا روشنایی را بر تاریکی چیره کنم وشعر را به پیروزی برسانم
می نویسم تا خوشه های گندم بخوانند تا درختان بخوانند
می نویسم تا گل سرخ بخواند تا ستاره تا پرنده,گربه ,ماهی ,صدف مرابفهمد
می نویسم تا دنیا را ازدندانهای هلاکو
از حکومت نظامیان,از دیوانگی اوباشان رهایی بخشم
می نویسم تا زنان را از سلول های ستم از شهرهایی مرده
از ایالتهای بردگی,از روزهای پرکسالت سردو تکراری برهانم
می نویسم تا واژه ها را از تفتیش از بوکشیدن سگ ها
از تیغ سانسور برهانم
می نویسم تا زنی را که دوست دارم
از شهر بی شعر, شهر بی عشق
شهر اندوه و افسردگی رهاکنم
می نویسم تااز او ابری نمبار بسازم
تنها زن و نوشتن ،ما را از مرگ میرهاند. (نزارقبانی,احمدپوری,67,1387)
و در جایی رسالت خود را پایان یافته می داند و خوشحال است از اینکه به هدف خود رسیده است:
شرق آوازهایم را می شنود
جمعی آنهارا می ستایند,جمعی دشنام می دهند
سپاس من نثار همه انها
انتقام خون هر زنی را ستانده ام
و پناهی بوده ام برای آن که در وحشت بوده است
قلب شوریده زن را حمایت کرده ام
و آماده ام برای قصاص………… .(همان,23) .
و در پایان نتیجه می گیرد که تنها راه نجات این دنیا شعر و سخن اوست و عاقبت آن را چنین ترسیم می کند:
من دنیا را با واژگانم تسخیر می کنم
زبان مادری را تسخیر می کنم
فعل ها را,اسم ها را,نحو را
آغاز اشیا را دور می زنم
و با زبانی نو
که آهنگ آب دارد و پیام آتش
قرن آینده را روشن می کنم
و زمان را در چشمانت باز می ایستم
و خطی را پاک می کنم
که جدا می کند زمان را از این لحظه(همان,20)
بدون توجه به ساختار بی پروا و گاه بی شرم کلمات و مضامین شعری او,حضور زن همراه با القای شعر اوست و چینش کلمات آهنگین او به خاطر حضور زن است او حتی زن را خواهر شعر می داند:
تجلس المراة علی رکبة القصیدة زن بر زانوی شعر می نشیند
لالتقاط صورة تذکاریة تا عکسی یادگاری بگیرد
فیحسبهما المصور القتوغرافی عکاس آن دو را
شقشقتین دو خواهر می پندارد
(نزارقبانی,موسی اسوار,281,1384)
همانگونه که در اشعار او نمودار است" زن " همپایه شعر است و مقصود اصلی خود را از بیان شعر " زن" می داند و در این راه گاه به ماهیت وجودی این دو به دیده ای فلسفی و ثبات و عدم آن نگاه می کند:
هل امراة اصلها قصیدة؟ آیا زن در اصل شعر است؟
ام قصیدة اصلها امراة؟ یا شعر در اصل زن؟
سوال کبیر مازال یلاحقنی سوال بزرگی ست که هنوز هم مرا به حال خود نمی گذارد
منذ ان احترفت حب المراة از هنگامی که عشق زن را پیشه کرده ام
وحب الشعر و عشق شعر را
بعد ان احببتک بدات اکتشف پس از آنکه دوستت می داشتم رفته رفته دریافتم
کیف یتشابه جسدالمراة و جسدالقصیدة که چگونه پیکر زن به پیکر شعر می ماند
کیف تتلاقی تفاصیل الفصر و تفاصیل الشعر و چگونه جزییات میان و کمر با جزییات شعر وجه مشترک دارد
کیف یتحد اللغوی و اللنثوی و چگونه زبانی با زنانی یگاه می شود
وکیف ینسلک سواد الحبر فی سواد العیون و چگونه سیاهی جوهر در سیاهی چشمان می ریزد . (همان,396)
او پیوند بین زن وشعر را عشق می داند و گاه آن را زیباترین بهانه پیوند می داند.پس عشق نیز عنصر سومی است که بین زن و شعر ارتباط ایجاد کرده است:
"با عشق تو,پیوند زن وشعر را یافتم
پیچ و خم ها را یگانگی دانستم
و دانستم که سیاهی جوهر در سیاهی چشمان زن جریان دارد"
(نزار قبانی,61,1386)
او محبوبش را و به طور کلی زن را از تبار شعر می داند و زیباترین شعرها را زن:
"یا سیدتی بانوی من!
انت خلاصة کل الشعر تو خلاصه تمام شعرهای منی
یا سیدتی بانوی من!
یا سید الشعر الاولی ای بانوی نخستین شعر
یا سیدتی یانوی من!
انت فضیحة جمیله اتعطربها تو آن رسوایی زیبا هستی که به آن معطر می شود
قصیدة رایعة اتمنی توقیعها" و آن شعر بشکوه که آرزو دارم امضای خود را پای آن گذارم
(همان,378)
ای دور ای نزدیک!
ای حضور آتشین شبیه شعر! (نزار قبانی,13,1388)
"آن صبح خرداد که آمدی
شعری قشنگ بودی بر پاهایش ایستاده." (همان,18)
او زن و وجود ازلی او را متعلق به شعر می داند و شعر بدون وجود زن برای او دست یافتنی نیست و در شعری می گوید که زن بند بند وجودش تبدیل به شعر شود و در این باره برای او فرقی ندارد که زن متعلق به او باشد یا دیگری بلکه این خود "زن"است که مهم جلوه می کند چرا که بی وجود او شعر نیز مکانی نمی یابد:
روزی که به مردی برخوردی که یاخته های تنت را به شعر بدل کند
و با پیچش موهایت شعر بسازد
روزی که به مردی برخوردی که قادرت سازد مثل من
با شعر حمام کنی ,سرمه بکشی,موهایت را شانه کنی,
آن روز می گویم که تردید مکن با او برو
چون برایم مهم نیست مال من باشی یا مال او
مهم این است که مال شعر باشی. (نزار قبانی,72,1388)
تعدد معاشیق عرب از دیرباز نیز رواج داشته است.چنانکه اسامی آنها را نیز می آورده اند.شعر نزار نیز از این قاعده مستثنی نیست چنانکه جایی از "فاطمه"که نامی خاص است می گوید:
"فی ابدء ....کانت فاطمه در آغاز فاطمه بود
و بعدها تکونت عناصر الاشیاء پس از او عناصر شکل گرفت
النار و التراب آتش و خاک
و المیاة و الهواء آبها و بادها
و کانت اللغات و الاسماء و زبانها و نامها
و الصیف و الربیع و تابستان و بهار
و الصباح و المساء و بامداد و شامگاه
و بعد عینی فاطمه و پس از چشمان فاطمه
اکتشف العالم سر الوردة الاسوداء جهان راز گل سیاه را کشف کرد
و بعدها الف قرن و هزار قرن پس از او
به طور کلی و به جرات می توان گفت که آثار قبانی تعریفی جدید و قابل پذیرش از مفهوم "زن" و زنانگی به دست می دهد که برخاسته از فرهنگ و اندیشه شاعران متجدد و نو خواه در ارتباط با مقوله "زن" در ادبیات عربی است. نگاهی به عنوان قصاید قبانی مارا از تفصیل بیشتر در مورد شعر زن مارا بی نیاز میکند.
مذعوره الفتان(قبانی ،نزار :المجموعه الشعریه الکامله ،الجزء الثالث .ص 19).انا محرومه (همان .ص 34).حبیبه وشتاء(همان .ص45).فم (همان .ص 58 )احبک (همان .ص 60).مسافره (همان. ص 62) .القراط الطویل ( همان .ص 65). واقعه النهد( همان. ص 67 ).نهداک( همان .ص 69 )افیقی (همان. ص )72 الی العجوز (همان .ص 74 )الی زائره (همان. ص 76 ).مدنسه الحلیب( همان .ص ) در مجموعه قالت لی السمراء. ولولاک (همان .ص 104) الضفائر السود (همان .ص110)شمعه ونهد (همان .ص 125)الی ساق (همان .ص129)العین الخضراء(همان .ص 132)امراه من دخان (همان .ص 161) طائشه الضفائر (همان .ص 165)در مجموعه "طفوله نهد "وانت لی (همان .ص 195)معجبه (همان .ص 197)در مجموعه "انت لی "
نخستین دفتر شعری نزار قبانی با نام « قالت منتشر شد (الحاوی ،ایلیا : لی السمراء» »آن زن سبزه رو به من گفت»در سال1944در 300نسخه در 21سالگی او ، الشعر العربی المعاصر ،ص 403).
و موجب سر و صدای فراوانی در جامعه عرب شد.نسل قدیم عرب آن را رد و تکفیر کردند. اما نسل جدید افکار خود را در آن منعکس یافت و سادگی و صداقتش را پسندید چون همانی بود که می خواست: عشق . هر تعریفی که خواستم بیاورم در برابر کلام قبانی بی مقدار و ناقص بود. معنایش همانی ست که قبانی می گوید:
« قالت لی السمراء کوشش کودکانه مختصری ست برای گذشتن از "آنچه بود" به" آنچه ممکن است باشد" به منظور انتقال شعر از مرحله سکون تاریخی به مرحله حرکت و عبور.
واین چنین بود که انقلاب شعری نزار شکل گرفت. نقطه ای شعر اینجا، نقطه ای شعر آنجا و طوفان به راه افتاد.
نتیجه گیری
نزار قبانی در میان شاعران عرب به شاعر زن شهرت یافته است. زن در شمایلی خاص و کاملا ملموس در اشعار نزار قبانی تجلی دارد. زن به عنوان زن و گاه به عنوان معشوقی آرمانی و گاه در هیات موجود کاملا زیبا و شایسته دوستی و دوست دارنگی در کلام نزار بروز و ظهور می یابد.نزار با تمام استادی ،زن را وصف می کرد وروحیات وخصوصیات اورا برای خواننده بیان می کرد .اگر خواننده ،شعرش را به اوصافی که برای زن می آورد صورت جسمی بدهد ،هماوردی وبلکه چیرگی آن بر مجسمه های "میکل آنژ"،مجسمه ساز ایتالیایی ،ثابت می شود .سر بلند کردن شاعری چون ،نزار در ادبیات عربی ،همچون بستن شمشیر از رو در برابر صف طویل گذشته به شمار می رفت .بیش از نزار ،زن معشوقه ی نیمه برهنه ادبیات عرب بود که گهگا ه لابلای صفحات کتابها ودست نوشته ها پدیدار می شد واندام مرمریش را به کاغذ می سایید تا واژه عطر بگیرد .
نزار بی شمشیر وتنها با شعر وواژه وبه قول خودش لشکری از زنان جلوی همه خرافه ها ایستاد وتحولی شگرف در زبان شعر عرب وبلکه در ادبیات جهان خلق کرد .او به جهان آموخت که از زبان شعر ،شعر بگویند نع بعه عنوان زن .
هنگامی که ۱۵ نزار ساله بود خواهر ۲۵ سالهاش به علت مخالفت خانوادهاش با ازدواج با مردی که دوست داشت اقدام به خودکشی نمود. در حین مراسم به خاکسپاری خواهرش وی تصمیم گرفت که با شرایط اجتماعی که او آن را مسبب قتل خواهرش میدانست بجنگد.نزار یکی از مردمی ترین ودوست داشتنی ترین ،دربین مردم عرب وحتی آنان که با شعر سروکاردارند (غیر عرب )است .اوبه شاعر زن ،مقاومت ،عشق معروف است .شعر سیاسی او ،لبریز از طنزهای گزنده علیه استعمار وسران عرب وانتقاد از جامعه عرب است که ،محبوبیتی بسیار دارد.دریک کلام میتوان گفت که :نزار قبانی ،شاعری است به معنای واقعی کلمه شاعر .دیدم حیف است در این زمانه بی احساس باز هم نزارقبانی غریب و تنها باشد و تکفیر گردد. پس این کوچکترین ادای احترام من است برای انقلاب انسانی نزار در جهان.
منابع
1-الفاخوری ،حنا ،الجامع فی تاریخ الادب العربی ،ص 686
2-الحاوی ،ایلیا،الشعر العربی المعاصر،ص .403
3-جنتی فرد ،محمد ،الادب العربی الحدیث .ص 110
4-شفیعی کدکنی .محمدرضا ،شعر معاصر عرب ،ص 121
5-شفیعی کدکنی .محمدرضا،1380ه ش ،شعر معاصر عرب ،تهران ،انتشارات سخن
6-قبانی ،نزار،1378 ه ش ،بلقیس وعاشقانه های دیگر ،ترجمه موسی بیدج ،تهران ،نشر ثالث.
7- قبانی ،نزار،1380 ه ش ،دربندر آبی چشمانت ،ترجمه احمدپوری ،تهران ،نشر چشمه ،چاپ دوم.
8- قبانی ،نزار،1386 ه ش ،عشق پشت چراغ قرمز نمی ماند ،ترجمه مهدی سرحدی ،تهران ،کلیدر ،چاپ نخست.
9- قبانی ،نزار،1970 م ،کتاب الحب ،بیروت ،منشورات قبانی ،ط ا
10- قبانی ،نزار ،شاعر ت ب ا، الغوایه والغضب السیاسی ،بییر ابی العدد512 ،اللبنانیه .ناریخ 29نیسان 2008،الحکواتی
11-قبانی ،نزار ،30ایلول 2011،القصه نزار قبانی السوریه ،تشرین الاول 2011
12-قبانی ،نزار ،المجموعه الشعریه الکامله ،الجزء الثالث ،ص 609.ص 807.ص 574
13-قبانی ،نزار ،المجموعه الشعریه الکامله ،الجزء الخامس .ص 30ص 13و14
14-کولیت خوری ونزار ،صحیفه الریاض،قبانی 3تشرین الاول 2011
15محمد العرود ،علی محمد ،جدلیه نزار قبانی .ص 105ص 14
پایان نامه
1-رومی پور ،علی ،شعر سیاسی ،مقاومت در اشعار نزار قبانی ،پایان نامه کارشناسی ارشد ،دانشگاه ارشد ،دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم ،1387
2-سایت اینترنتی
سایت اینترنتی