کلاغ
سیاه
سیاه شهر شمایم، سیاه فریادم،
که قار قار غم انگیز، داده بر بادم
همیشه همدم تکرار سیم ها بودم،
شریک قافله ی گنگ بیم ها بودم.
سیاه شهر شمایم، سپیدها! هرگز،
ابوسعید که نه!بایزیدها! هرگز،
شبیه کودکی از نسل کار تو نخوابم،
که در ولایت شب مثل... آه! می تابم.
اسیر غربت تاریخ سرنوشتم باز،
دوباره قصه ی دیرین سنگ و خشتم باز.
سیاه شهر شمایم که باز می خوانم،
«ولو قبول نباشد نماز می خوانم»
همیشه منتظر یک زمان طلب بشوم،
بدون دغدغه تا آسمان طلب بشوم
چقدر عاشقیم را به بادها گفتم،
جنون مشرقیم را به بادها گفتم،
سیاه شهر شمایم که سخت دلتنگم
و از سیای موهوم بخت دلتنگم
مرا به سمت همین پایتخت روحانی
بخوان که درد دلم را تو خوب می دانی
بخوان که تشنه ی فریاد بی صدا هستم
به هر چه از تو بیاید رضا! رضا هستم
بخوان که بشنوم این بار لایقت شده است
همان کلاغ سیاهی که عاشقت شده است
همن کلاغ سیاهی که لال می خواند
شبیه آیه کاری زلال می خواند
و کاش! در افق آسمان دودآلود،
کلاغ شهر شما هم کبوتری می بود.
این وبلاگ با توجه به عنوان پایان نامه نویسنده طراحی و تنظیم شده است.