دنیای اسرارآمیز عقده های روانی
هنگام سفر به دالان هزار توی «ماهیت آدمی» هیجان انگیزترین زمان، لحظه های مواجهه با عقده های درونی انسان است. لحظه هایی که بارقه های امید و نومیدی نسبت به مقام آدمی توامان درخشش می کنند. در این لحظه هاست که گیج و منگ به قضاوت کوچکی یا برعکس عظمت و پیچیدگی مفهوم شگرف «انسان» می نشینیم. سرزمین عقده های درونی که ترجمان تنهایی ها و دغدغه ها و التهاب ها و نگرانی ها و مخفی کاری های همه ماست، قلمرو نابی است برای شناخت ماهیت پیچیده انسان.
تعریف عقده روانی
عقده ها (complex) موضوعات عجیبی که در اعماق وجود انسان قرار گرفته باشند تلقی نمی شوند بلکه مجموعه های رفتاری پیوسته حاضری هستند. همانند استعداد موسیقی یا بهتر بگوئیم زبان خارجی آشنایی که در ما وجود دارند و ما جز در یک موقعیت خاص از آنها استفاده نمی کنیم. به بیان ساده تر عقده ها بخش های رفتاری ای هستند که به صورت تکه تکه به حیات خود ادامه می دهند و در «من» آدمی ادغام نشده اند و به صورت گستره پررنگی از «علایق» خود را نشان می دهند. ذوق عامه این واژه را در معنایی نسبتا خاص به کار می برد و آن به معنی «وجود مانع در جریان طبیعی یا عادی یک فعالیت» یا «ناراحتی روحی یا امتناع از رفتار سازگار عادی» است. ولی این برداشت عمومی از واژه عقده نسبتا اشتباه است چرا که در نوشته های اکثر نظریه پردازان بزرگ، عقده لزوما رفتار نابهنجار نیست. روانکاو سوئیسی می نویسد: «این عقده ها نیستند که نابهنجار و مرضی هستند بلکه برخی از دگرگونی ها یا تورم آنهاست که بیمارگونه تلقی می شود». وی به متمایز کردن عقده های عادی می پردازد و درباره آنها می گوید «اینها ارکان روح» هستند.
از نظر وی عقده های عادی همان تمایلات و گره های علایقی هستند که در وجود کلیه انسان های روی زمین وجود دارند و تقریبا ۳ دسته هستند
الف) علاقه به شی، که با رفتارهای مربوط به آن شی خاص مشخص می شوند مثل وصول، تماشا کردن، شناختن، تملک، احتراز کردن، خراب کردن و مانند آن.
ب) علاقه به «من» و اعتبار آن از راه مقایسه خود با دیگری، اثبات وجود خود، حق خواهی، شناساندن خود و شناختن خویش.
ج) علایق شخصی ویژه، نظیر یک سری رفتارهای خاص و کنش- واکنش ها.
عقده های عادی یا طبیعی ممکن است به صورت حالات مرضی درآیند برای مثال «کنجکاوی» یک انگیزه طبیعی است و طی آن لذت دیدن و دانستن دنبال می شود. در میان کنجکاوی ها، کنجکاوی درباره جنس مخالف امری طبیعی است. ولی ممکن است با فردی مواجه شویم که در این راه با ممانعت ها و تنبیه هایی روبه رو شده است که هم آتش کنجکاوی او را تیزتر کرده اند و هم در وی احساس گناه پدیده آورده اند. لذا در او «عقده ای» پیدا می شود که مربوط به علا قه ای شدید و احاطه گر، برای شناخت و برملا ساختن اسرار و رموز به طور کلی و مطالب مربوط به جنسیت به طور اخص است. لذا چنین فردی تمایل به رفتارهای اغواگرایانه و نمایشی پیدا می کند وانگهی به نحو مقاومت ناپذیری مجذوب اسرار و رموز است و «محرم» انجمن های مخفی شدن را در سر می پروراند. بنابراین عقده ای در وی شکل می گیرد که «بودون» آن را عقده خودنمایی لقب داده است. بنابراین عقده یک گرایش عادی است ولی در اثر احاطه مفرطی که بر مجموعه روان و رفتار پیدا می کند، به صورت مرضی در می آید و انعطاف «من» انسان را از بین می برد و آزادی آدمی را محدود می کند. این جاست که «یونگ» معتقد می شود «هنگامی که عقده ای بر ما حکومت می کند ما دیگر خودمان نیستیم. یک عقده فعال گاهی ما را در یک حالت عدم آزادی غوطه ور می سازد.
شیوه های عملکرد عقده ها
چهار عملکرد اصلی وجود دارد که مستقیما در تغییر شکل عقده ها دخیل هستند:
 1) اعتلا
در اثر این عملکرد، عقده به قلمرویی انتقال می یابد که از لحاظ اجتماعی یا معنوی مقبول باشد و برای «من» انسان به صورت یک فعالیت حاوی رغبت یا علا قه و حتی ارزش (اجتماعی، اخلا قی، معنوی یا زیباشناسی) درمی آید. برای مثال اگر عقده ویرانگری بر نیاز به ویران ساختن، شکستن و خرد کردن اشیا مسلط شود به صورت تخصص در مواد منفجره، معادن، ساخت یا آزمایش ماشین های خراب کننده و کاربرد ابزارهای ویژه انهدام و خرد کردن اعتلا می یابد. اما اگر همان عقده بر نیاز به آزارگری مبنی بر کشتن، شکم دراندن، سوراخ کردن، تکه تکه کردن، خونریزی و غیره سلطه یابد، اعتلا های اجتماعی متعددی امکان بروز می یابند که از مامور اعدام تا قصابی و حتی تخصص در جراحی یا پزشک قانونی را دربرمی گیرد. عقده خودنمایی مثال دیگری است. عقده خودنمایی (نشان دادن خود، به نمایش گذاشتن خود و بدن، جلب توجه دیگران، ایفای یک نقش در برابر دیگران، خود را مورد تحسین قراردادن و...) از لحاظ اجتماعی کلیه فعالیت های مربوط به صحنه، صفحه تلویزیون، بساط و تریبون و موارد مشابه را در بر می گیرد. از نقش یک فروشنده دوره گرد گرفته تا استاد دانشگاه در حین تدریس و سخنرانی پرشور یا حتی کمدین حرفه ای. همچنین عقده حقارت با کاربرد تواضع و کناره گیری ارادی و افراطی اعتلا می یابد.
 2) تلافی
از کوششی برای انکار عقده از طریق ایجاد یک رشته رفتارها در مورد همان موقعیت هاست. رفتارهایی که دقیقا عکس رفتارهای عقده ای است. مثلا راه رفتن با گام های صدادار و نظامی ضمن زدن سوت و خوشحالی به هنگام شب در حالی که فرد ترس بسیار از تاریکی دارد! این امر خود یک رفتار لحظه ای برای تلافی است. به خود باد انداختن، خود را معتبر نشان دادن و حالت نخوت به خود گرفتن به منظور ترساندن دیگران: درحالی که فرد مایل است هر چه زودتر خود را نجات دهد! این نوع رفتار همانا رفتاری موقعیتی است که به منظور پنهان داشتن احساس حقارت یا احساس گناه اتخاذ می شود. مثال اگر یک مجرم قدیمی و کهنه کار است که به صورت یک تصحیح کننده بی گذشت کلیه خطاها یا یک پیرو آرمان ها و ارزش های اخلاقی به صورت جرمی در می آید.
 3) جبران
این عملکرد که بسیار شبیه تلافی است عبارت است از باطل ساختن اثرات مغشوش کننده یک عقده ضمن ایجاد یک رفتار معکوس موفق و رضایت بخش برای فرد. مثل کودک ۱۰ ساله ای که از یک عقده حقارت در رنج است و علت آن ضعیف بودن، بیمار بودن یا از لحاظ جسمانی در بین گروه همسن و سال توان کمتر داشتن است، تلاش خواهد کرد و از راه جبران به یک برتری ذهنی یا هنری فایق آید و در یکی از این دو زمینه به درخشندگی و کمال آرمانی برسد.
4) توجیه دفاعی
توجیه دفاعی یا توجیه عقلانی عبارت است از خنثی کردن کامل عقده یا بهتر بگوییم انکار فعالانه آن. یکی از نمونه های مناسب این عملکرد توجیه دفاعی عقده احساس گناه در فرد کمال طلب افراطی است. این فرد برعکس اکثر مردم که به سادگی از خود و از کار خود حتی اگر دلخواه نباشد، راضی می شوند، شخص دقیقی است که به صورت افراطی در پی کمال است. در توجیه عقلانی فرد دیگر از عقده خود رنج نمی برد زیرا آن را انکار کرده.
ویژگی های رفتار عقده ای:
واکنش یا رفتار عقده ای دارای خصایص زیر است:
رفتار عقده ای افراطی، حد ناشناس و اغراق آمیز است; بدین معنی که با کوچکترین نشانه ای به راه می افتد. مثلا مرد یا زنی که به یک عقده طردشدگی مبتلا شده است و فرمول تکراری «من طرد شده ام» یا «هیچ کس مرا دوست ندارد» ورد زبان اوست، دارای واکنشی شدید است؛ یعنی دارای واکنش شدید عاطفی و فاصله گیری خشن از دیگری، فقط به این بهانه که شیوه استقبال شما از وی به هر دلیلی همراه با محبت، خوشحالی و ظواهر مثبت مورد انتظار آن مرد یا زن نبوده است.
خود مختاری عقده ویژگی دیگر واکنش عقده ای است به این معنا که می تواند علیرغم خواست ارادی «من» فرد به حرکت درآید و رفتار او را تعیین کند. یونگ در این زمینه می نویسد: «عقده ها دارای گونه ای خودمختاری بارز هستند و شباهت به موجودات مستقلی دارند که در درون روح ما گونه ای زندگی انگلی را طی می کنند.
خود شخص نسبت به عقده داشتن خودآگاهی ندارد، یعنی نمی داند کدام عقده را دارد مگر در یک صورت و آن هنگامی است که در برخی از موقعیت ها یا شیوه کلی زندگی خود، احساس ممانعت، مزاحمت یا رکود کند.
 باید میان عقده و یک عادت تمایز قایل شد. عادات نیز همانند عقده ها به نحوی استقلال پیدا کرده اند و از من ارادی خارج هستند; چنان که جویدن ناخن، وسواس، کندن مو، سیگار کشیدن و... به خودی خود عقده شمرده نمی شوند. عقده فقط در پاسخ به یک موقعیت واقعی پدیدار می شود و یک واکنش «عاطفی و اخلاقی» نسبت به یک موقعیت خاص است. «ناتوانی در تحمل کمترین سرزنش یا کمترین شوخی» نشانه ای از یک عقده است حال آنکه تیک هایی مانند «پلک زدن» از نشانه های داشتن عقده نیستند.
سرزمین اسرارآمیز عقده ها
«هنری مورای» فهرستی از عقده ها را معرفی کرده است که به شرح زیر هستند. وی معتقد است این عقده ها نابهنجار نیستند مگر زمانی که به صورت افراطی آشکار شوند و اجازه ندهند که شخصیت به صورت انعطاف پذیر رشد کند.
عقده مهرطلبی دهانی (complex aggression oral)
این عقده ترکیبی از فعالیت های دهانی، تمایلات پذیرا و نیاز به حمایت و حفظ شدن را نشان می دهد. نمودهای رفتاری این عقده شامل مکیدن، بوسیدن، خوردن، نوشیدن، تشنه محبت بودن، همدردی، حفاظت و عشق است.
 عقده پرخاشگری دهانی (complex aggression oral)
رفتارهای دهانی و رفتارهای پرخاشگرانه را به صورت توام شامل می شود. از جمله گاز گرفتن، تف انداختن، فریاد کشیدن و پرخاشگری زبانی مثل ریشخند و طعنه.
عقده طرد دهانی (Complex rejection oral)
رفتارهایی مثل استفراغ کردن، ایرادی بودن افراطی در مورد غذا، کم خوردن، ترسیدن از آلودگی دهان (مثلا ترس از بوسیدن)، میل به انزوا و اجتناب کردن از وابستگی به دیگران را شامل می شود.
عقده طرد مقعدی (Complex rejection anal)

 پرخاشگری غالبا بخشی از این عقده است و در رفتارهای خصمانه و آزارگرانه، رحمی، ویرانگری، قشقرق، انداختن و پرت کردن اشیا، شلیک کردن تفنگ و منفجر کردن مواد منفجره نشان داده می شود.
عقده نگهداری مقعدی (Complex retention anal)
در انباشتن، پس انداز کردن و جمع کردن اشیا به صورت وسواسی یا افراطی، پاکیزگی، آراستگی، نظافت، لجبازی و خساست خود را نشان می دهد.
والدین بیش از حد پرتوقع و کنترل کننده که آموزش توالت رفتن را خیلی زود یا خیلی شدید تحمیل می کنند، احتمالا موجب شکل گیری این عقده در کودک می شوند.
عقده انزوای ساده
این عقده به صورت میل به بودن در مکان های کوچک، گرم و تاریک که امن و پرت باشد تجربه می شود. برای مثال فرد ممکن است آرزو کند که به جای اینکه صبح از رختخواب بلند شود، زیر پتو بماند.
افراد دارای این عقده به وابسته بودن با دیگران، منفعل بودن، گرایش داشتن به رفتارهای امن و آشنایی که در گذشته کارساز بوده اند، متمایل هستند.
عقده میزراهی (Complex urethral)
عقده میزراهی که منحصر به نظریه «مورای» می باشد، به جاه طلبی مفرط، حس تعریف شده عزت نفس، خودنمایی، شب ادراری و خودشیفتگی مربوط می شود. این عقده با اقتباس از مظهر افسانه ای یونان که به قدری به خورشید نزدیک شد که موم نگهدارنده بال های او ذوب شد، گاهی اوقات عقده ایکاروس نامیده می شود. اشخاص دارای این عقده هدف های بلندپروازانه دارند و رویاهای آنها با شکست بر هم می خورد.
به غیر از هنری مورای روانکاوان دیگری نیز به برخی از عقده ها اشاره کرده اند. برای مثال «بودون» به توصیف عقده های زیر پرداخته است.
عقده ادیپ
عقده ادیپ پیش از هر چیز گرهی در احساسات شدید است، احساساتی که زندگی عاطفی کودک بین ۳ تا ۵ سالگی را تشکیل می دهد و به طور کلی در بردارنده امیال عاشقانه کودک نسبت به ولی جنس مخالف خود از یکسو و رقابت حسودانه همراه با آرزوی مرگ نسبت به ولی هم جنس از سوی دیگر می باشد. نام عقده ادیپ از داستان ادیپ شاه اثر سوفوکل گرفته شده است. این عقده در دختران عقده الکترا نامیده می شود.
از لابه لای تعبیر و تفسیر خلق و خوهای تکراری زندگی روزمره، عشق ها و «تعهدات» می توان به شکل بروز یافته این عقده پی برد. مثلا یک فرد پرخاشجوی انقلابی موجودی است که نتوانسته است بر عقده ادیپ خود فایق آید و پرخاشگری خود (که در اصل در مسیر مخالفت با پدرش است) را به پرخاشگری علیه قدرت حاکم بدل ساخته است و این مطلب به منظور به اثبات رساندن خود به عنوان یک قدرت است.
عقده قابیل
این عقده که صورت بیمارگونه طرد و پرخاش نسبت به موضوعی مزاحم و نامطلوب است، همان عقده حسادت برادری است، عقده ای که به صورت رفتارهای طرد، منع، بی اعتبار ساختن و پرخاش نسبت به هر رقیب واقعی یا فرضی درآمده است.
عقده تخریب
این عقده تمایل به خراب کردن، ضایع ساختن، کثیف کردن، به هدر دادن و از دیدگاه فرهنگی، خراب کردن و عیب جویی کردن و بی اعتبار ساختن دیگران و عقاید است. این عقده می تواند در حد سادیسم (یعنی لذت بردن از رنج دادن دیگران، صدمه زدن و تنبیه کردن) یا خودآزاری (یعنی لذت بردن از آزارخود در پی چیزی که موجب رنج فرد می شود و خوش آمد از درد کشیدن) پیش رود.
عقده خودنمایی
شامل میل مفرط به دیدن و دیده شدن، شناختن و دانستن، تحسین و توجه دیگران را تحریک کردن، در جریان اسرار و رموز قرار گرفتن و... می شود.
 عقده تولد
این عقده تغذیه کننده تردیدهایی درباره اصل یک مطلب یا چیز یا هویت است و مبدا تردیدهای شخصیتی است که حتی ممکن است چهره ای روشنفکرانه و تعمیم گرایانه به خود بگیرد و به صورت پرسش هایی درباره منشا پیدایش انسان یا تصورات مربوط به تولد دوباره (مثل تناسخ) در آید.
عقده دیان (Diane)
یا عقده دختری که می خواست پسر باشد، عقده ای که منشا حق طلبی های زنان، طرد زن بودن، مادر بودن، رفتارهای ظریف زنانه و وظایف زنانه است.
سایر عقده ها
همچنین بسیاری از نظریه پردازان دیگر به توصیف و نامگذاری عقده ها پرداخته اند که در اینجا فقط نمونه هایی از آنها ارائه می شود
عقده ژوناس (Jonas)
این عقده به معنی گرایش به در امان نگه داشتن خویش است و برگشت خیالی به داخل شکم مادر و پناه بردن به یک حامی به محض آنکه مشکلات اعلام خطر می کنند.
عقده لوهنگرین
مبنی بر سعی در تامین سعادت دیگران و خانواده خود، ضمن چشم پوشی از لذات زندگی برای خویشتن و سپس با رسیدن به این هدف ناپدید شدن، است. (لوهنگرین قهرمان افسانه ای آلمان بود که دعوت به نجات شاهزاده خانم برابانت می شود. او شاهزاده را از دست دشمنانش نجات می دهد و با او ازدواج می کند. اما از دختر می خواهد که هرگز راز مربوط به اصل او را نپرسد، چون به قول خود وفا نمی کند، لوهنگرین با همان زورق سبدی که به وسیله قویی کشیده می شد، دختر را ترک می گوید.
عقده پرومته (Promethee)
یا عقده ادیپ در عرصه حیات معنوی عبارت است از تمایل به داشتن قدرتی همانند استادان خویش، پی بردن به رمز قدرت آنان و مجذوب خود ساختن آنان، ضمن قبول خطر برانگیختن خشم و انتقام آنها. (پرومته نخستین موجد تمدن جهان به شمار می رود و چون به جای گوشت گاو، استخوان های آن را به زئوس هدیه کرد و آتش را از آسمان ربود و به انسان هدیه کرد، مورد خشم او قرار گرفت
عقده امپدوکل (Empedocle)
مبنی بر آنکه آتش بزرگترین پاک کننده است و بنابراین این فرض «به آتش انداختن خود» و خودسوزی باعث تغییر مدار دنیایی می شود که می خواهیم «کانون» روشنگر آن باشیم.
عقده ژوکاست (Jocaste)
در بین زنان عبارت است از نیاز به حفظ پسر خود در نزد خویش و خاموش ساختن تمایل به استقلال و تمایل به اثبات مرد بودن پسر خود از طریق محبت افراطی. نتیجه این وضع مردان بزرگسال وابسته ای است که به همسر خویش به چشم مادر خود نگاه می کنند.
عقده کرونو (Kronos)
عقده پدری است که به فرزندانش ستم می کند، با شخصیت خود آنها را خرد می کند یا از استقلال طلبی آنها جلوگیری می کند. این عقده از آن «پدران آزارگر» است..

 

«عقده حقارت»

 یکی از عقده هایی که از جهت واکنش های رفتاری و علمی دارای دو گونه تاثیر مثبت و منفی می باشد و در اثر عوامل و انگیزه های گوناگون در روان انسان ها بوجود می آید. «پیاژه» در این باره می گوید: «به نظر روانشناسان هیچ مرد یا زنی نمی تواند بطور کامل از عدم تعادلی که منجر به نشانه های روانی عقده حقارت می شود، فرار کند. ولی این عدم تعادل گاه رسیدن به موفقیت های بزرگ را سبب می شود. در واقع بعضی پیروزی ها را ممکن است نتوان بدون محرک قوی «احساس حقارت» بدست آورد. تفاوت بین شخصی که از احساس طبیعی حقارت استفاده مثبت می برد و از آن برای کسب موفقیت بیشتر بهره می برد، با کسی که تسلیم آن می شود، فراوان است. اما از نقطه نظر علمی هم آن پیروزی خارق العاده و هم آن شکست و حالت منفی هر دو، دو درجه مختلف از «عقده حقارت» است. هنگام مواجهه یا پیشامدهای تازه، کوشش دارد با آنها برخورد نکند یا وضع دفاعی بخود بگیرد و یا به نحوی موقعیت خود را عوض کند. حتی ممکن است در این راه مبالغه نموده و دفاع تهاجمی به خود بگیرد و این وضع تهاجمی گاه بصورت مبالغه آمیز درآمده و به احساس برتری مبدل می شود. تفاوت بین یک شخص معمولی و کسی که مبتلا به عقده روانی حقارت یا برتری می باشد، در کوشش برای کسب قدرت است. اولی برای انجام بهتر کار و وظیفه اش و دومی قدرت را برای نمایش دادن شخصیت خود به مردم.
«احساس حقارت» و فعالیت مضاعف
در احساس حقارت، شخص را می توان به سهولت به طرف پیشرفت ها و پیروزی ها راهنمایی کرد. ولی وقتی «احساس حقارت» به «عقده حقارت» تبدیل شد، امکان هدایت و بهره برداری از آن از بین می رود. «آدلر» می گوید: «احساس حقارت ممکن است هم اشخاص سالم و هم آنهایی که دچار عقده حقارت هستند را وادار به فعالیت کند، برای اشخاص سالم رسیدن به هدف، احساس برتری بوجود می آورد. ولی کسی که دچار عقده حقارت است، هرگز موفق نمی گردد و حتی با رسیدن به هدف هایش نمی تواند بر احساس ناتوانی و بی کفایتی خود مسلط شود.»
تبدیل «احساس حقارت» به عقده
وقتی «احساس حقارت» تبدیل به عقده گردید، علاوه بر اینکه امکان اصلاح و تبدیل آن به یک قدرت سازنده مشکل خواهد بود. بلکه به قدرت مخربی تبدیل خواهد شد که احتمال دارد شخص را به طرف جنایت، خیانت و خودکشی نیز سوق دهد. «پیاژه» معتقد است: «اشخاصی که از عقده حقارت رنج می برند، ممکن است کوشش کنند جنبه هایی را که موجب ایجاد احساس حقارت در آنها می شود، از دیگران پنهان دارند و این احساس را از ذهن خود محو کنند و اصولا سعی داشته باشند وانمود کنند که بالاتر از هر کس دیگر قرار دارند و بسیار متکی به خود و متعهد به نفس می باشند. اما از آنجاکه واقعا و باطنا به خودشان اعتماد ندارند، در این تظاهر مبالغه می کنند و برای شخصی که دچار عقده حقارت است، دنیا جای ستیز و دشمنی است». حال اگر عقده حقارت باعث غرور یا وحشت، لاف زدن یا اتکای شدید به دیگران گردد، این فرد هرگز از روابط خود با دیگران راضی نخواهد بود و هر وقت که می خواهد به دیگران نزدیک شود به اندازه کافی نسبت به وی همدردی و تفاهم نشان نمی دهند.
علل و انگیزه های «احساس حقارت»
پرخاش و سخت گیری والدین: از جمله عواملی که گاه باعث «احساس حقارت» و یا به اصطلاح دیگر «خود کم بینی» می شود، وقتی کودک در مقابل دیگران، مخصوصا در مقابل همسالان و همبازی های خود مورد پرخاش و اهانت قرار می گیرد و این کار تا جایی پیش می رود که اطرافیان هم کم کم همین رفتار را با او در پیش می گیرند، «احساس حقارت» در او شروع به جوانه زدن می کند. در واقع بسیاری از زخم های روانی و نابسامانی های روحی از دوران طفولیت در کودک ایجاد می شود، بنابراین باید مراقب کودک بود تا عوامل این ناراحتی ها برای او فراهم نشود. از سوی دیگر کودک یا هر شخص دیگری که به خود تکیه داشته باشد و این اعتماد را در خود احساس نماید که در مقابل خوشی ها و ظواهر فریبنده زندگی فریب نخورده و در مقابل مشکلات نیز استوار و پابرجا باشد، هرگز احساس حقارت نمی کند. اما گاه والدین با رفتار نامناسب خود این اعتمادبه نفس را از کودک خود می گیرند. گاهی «احساس حقارت» با حسادت توام است، که این احساس حسادت جز خود آزاری و احساس حقارت نتیجه دیگری ندارد و کودک کم کم احساس حقارت و خودکم بینی می نماید. اما می توان با رفتاری صحیح کودک را از این احساس دور کرد.
نقص عضو یا محروم بودن از نعمت والدین: بعضی از کودکان دارای نقایص جسمی هستند و همین نقیصه سبب می شود که در مقابل دیگران احساس حقارت کنند و بعضی دیگر به دلیل فقدان یکی از والدین یا هر دو احساس کمبود و حقارت می کنند. و گاهی کودک با داشتن پدر و مادر اما نداشتن روابط صحیح عاطفی در خانواده احساس حقارت می کند. اما به هر حال، هیچکس را از این احساس راه گریزی نیست و تنها وقتی می توان ریشه اش را از بیخ کند که بتوان آن را بصورت محرکی مثبت برای انجام کارهای مفید درآورد. والدین باید توجه داشته باشند کودکی که با بروز اعمال و رفتارهای گوناگون می خواهد برتری هایی از خود نشان دهد، کودکی است که احتمالا احساس حقارت دارد. لذا نباید به ذوق چنین کودکانی زد، زیرا قبلا در خیلی موارد به ذوقشان زده شده که به اینصورت درآمده اند. باید بطور صحیح به آنها توجه کرد و به آنها فهماند که واقعا آنها هم برتری هایی دارند و کارهایشان مورد توجه و علاقه والدین است تا در آنها اعتماد به نفس بوجود آورند و ریشه احساس حقارتی را که از این راه نصیبشان شده، خشک بشود. هرگز نباید برتری های کودکان دیگر را وسیله ای برای انگیزه دادن برای پیشرفت کودک قرار داد، زیرا کاملا برعکس تاثیر می گذارد.
مقایسه با دیگران: والدین نباید به هر نحو که شده از کودک بخواهند که مانند فرد دیگری باشد، یا حتی مثل کسی که خود آنها روزی دوست داشته اند آنگونه باشند، اما به آن نرسیده اند. چرا که این ها کودک را از خود ناامید می کند و کودک، خود را حقیر و ناتوان از آنچه که از او خواسته شده می بیند و در نتیجه دچار خودکم بینی و عدم اعتماد به نفس می شود.
نتیجه: والدین باید با رفتاری کاملا محترمانه به کودکان خود شخصیت بدهند تا کودکان احساس کنند که به راستی دارای شخصیتی قابل قبول و مورد احترام هستند، آنگاه برای حفظ شخصیت مورد احترام خودشان هم که شده سعی خواهند کرد همان چیزی باشند که شما می خواهید. چراکه پذیرش کودک از سوی خانواده، مخصوصا پدر و مادر بسیار حائز اهمیت است و این پذیرش از سوی پدر و مادر گامی بسیار بلند در جهت اعتماد به نفس بخشیدن به کودک و دوری او از «احساس حقارت» و «خودکم بینی» می باشد.

عقده حقارت و انگیزه های اصلی پیدایش آن

هر چه زمان می گذرد این نظریه بیشتر قطعیت می یابد كه پیدایش و تطور صفات و ویژگیهای رفتاری هر فرد در  سنین بالاتر به نحو قاطع و مؤثر از رویدادهای عاطفی و تجارب دوران طفولیت او مایه می گیرند درواقع می توان گفت كه همین وقایع و تجارب دوران كودكی هستند كه عامل بنیانی سلامت یا بیماری روان آدمی در سنین بعد بشمار می روند. سرشت و شخصیت هر فرد در نخستین سالهای زندگی شكل می گیرد و شاید اغراق نباشد اگر بگوییم انسان در گاهواره اش ساخته می شود. حساسیت كودك نسبت به محیط زندگی و تأثیرات ذهنی او در قبال وقایعی كه در اطرافش  رخ می دهند، از اولین  روز تولد آغاز می شود و ناتوانی در بدست آوردن غذا، حفظ و حراست شخص و همچنین احساس نیاز به دوستی و جلب حمایت دیگران تا زمانی دراز، این اتكاء و وابستگی را در كودك باقی میگذارد. در میان كودكان چند گروه متمایز میتوان یافت، كه از آمادگی بیشتری برای پذیرش و پرورش احساس حقارت خود رنج می كشد نشان داد، كه  در آنها آمادگی بیشتری برای پذیرش و پرورش احساس حقارت در سنین بعدی وجود دارد. روانكاوی یك استاد دانشگاه كه از احساس حقارت خود رنج میكشد نشان داد كه نقطة شروع این مسئله به دوره ای از اوایل جوانی او مربوط می شود كه ناگهان در بافت قامت، او از پسران هم سن و سالش بسیار بلندتر است . او همیشه در میان جمع شاخص انگشت نما بود و بیش از هر كس انظار را بسوی خود جلب می نمود.

حقارت و علائم مشبهة آن

الف) نشانة خفیف حقارت در افراد بشرح زیر می باشد:

تلاش سخت و پیگیر برای هدفهای نامعین، بیهوده و یا غیر عقلایی

احساس ترس یا شرم در مواجهه با دیگران و دوری و گوشه گیری از مردم

حساسیت مفرط و احساس خواری و حقارت نفس

دید سطحی و احتراز از تعمق كه عموماً همراه با آرامش و لاقیدی مفرط مشاهده می شود

دوره های متناوب خاموشی و هیجان و پرحرفی

بدبینی و بیزاری و افراط در خرده گیری و عیب جویی

علت عمدة اغلب بی خوابیها نیز همین تشویش و عدم آرامش درونی است و ترسی كه از اعماق ضمیر پنهان شخص ریشه می گیرد، ساعات شب و روز او را به یكسان آشفته و پریشان می سازد. انعكاس خارجی این احساس در مردان عبارتند از دستپاچگی و اضطراب در محاورات یا نطق و خطابه دقت و وسواس در آراستگی ظاهر و وضع لباس، كفش ، كراوات و امثال اینها و نیز حساسیت فوق العاده نسبت به نظر و عقیده دیگران دربارة خود فرد.

ب) نشانه های اصلی

بر این پایه می توان علائم مورد بحث را در محدودة رده های چهار گانه زیر مورد مطالعه قرار داد كه عبارتند:

ترس از اشكال خفیف آن كه روحیه انكار و منفی و خسیت تا حالات شدید تر آن كه بصورت ضعف خستگی اعصاب و اختلالات سخت عصبی ظاهر می شود.

گریز از زندگی و مسئولیتهای آن و آثار و نتایجش كه در اشخاص دائم الخمر، معتادین به الكل و مواد مخدر و افراد انگل صفت و سربار جامعه مشاهده می گردد.

گرایش به فساد و عشق منحط

خوار از واقعیات و رها شدن در عالم اوهام و تصورات

هرگاه فرد، خواه قاضی، طبیب، وزیر، تاجر یا دارای هر مقام و حرفه ای كه باشد بنای شخصیت خویش را بر پایه ارزشهایی از فضیلت و كمال و منزلت اعتبار كه آنها را چكیده آزمونهای عمر و روال زندگی خود می شناسد استوار سازد. روزی كه احساس كند آرمانهای فكری او از بنیان متزلزل شده مسلماً هیچ زن ومردی آماده نیست كه با میل و ارادة خود به دنیای نكبت بار و آلوده اعتیاد به الكل و مواد مخدر قدم گذارد یا تن به منزلت بیكارگی، انگل صفتی وار، كلاهبرداری و شیادی و نظایر آن بسپارد.

روانكاوی و درمان حقارت

هرگاه از پایگاه رفیع قدرت و شجاعت و پستیهای ضعف و حقارت درون بنگریم و به نیروی خود و اراده، آنها را از وجود خود بدانیم بزودی افق زندگی ما به نور نیك بختی و سلامت نفس روشن خواهدشد اما اگر احساس خواری و حقارت را به درون خویش راه داده و بر استیلای آن گردن نهیم در زمانی كوتاه شخصیت ما را به فساد و تباهی كشانده، جسم و روانمان را بیمار خواهد ساخت.

امروزه جوانی بیكار و افسرده است كه اوقات خود را در خانه می گذراند زیرا تنها در آنجاست كه احساس می كند، می درخشد، همه شایستگی های او را ارج می گذارند و تحسین و ستایش خویش را بی دریغ نثار او می سازند. چیزی را كه  در این دنیای بی احساس دیگران از او دریغ داشته اند، دنیائی كه خوبیها و شایستگی های راستین را نمی شناسد و فقط ستایشگر پیروزیهاست، هیچ وقت برای جبران و نفرت دیر نیست. پاداش عشق ورزی و خدمتگزاری به انسانها خیلی زود عاید شخصی می شود و آن درك لذت دوستی دیگران و این احساس است كه وجود او برای دیگران سودمند و ضروری است . به گفتة یكی از خردمندان ((از قید رها شو تا خود را در وجود دیگران بازیابی))‌. قطعه زیر برگردان شعری از هیلیر بلاك است كه ضمن آن شاعر مفهوم واقعی سعادت را در عشق ورزی به انسانها و مشاهدة شادی و نیك بختی دیگران می جوید.

از آغـاز كه در آرامـش سرمـــدی هستی می پذیــرد

تا پایانی كه در تیرگی و ابهام به جاودانگی ها پیوندد

هیچ نیافتم كه شرنگ زندگی را در كامم شیرین كند

مگر عشق ورزی به انسانها و دیدن خنده و شادی ایشان